با خاطراتم بمان مارتا

ساخت وبلاگ

 شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱

سلام مارتا شب تابستانیت بخیر،

وای مارتا نمیدونی چه بارونی میاد

وسط حیاط زیر این بارون افسار گسیخته بودم اگر پاهام باهام یاری میکرد

خب نکرد دیگه!

میخواستم از هیجانم بگم ولی بابا در دیالوگی کوتاه حالمو گرفت چطوره سکوت کنم

با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 17 مرداد 1401 ساعت: 9:36